نباید پنداشت که تازیان ِ مسلمان پس از شکست دادن ِ ایرانیان و دست یافتن بر ایران تنها به کشتن ِ مردمان بسنده کردند . قتل ِ عام ، دزدی ، دست درازی ، گرداندن ِ آسیا از خون و بر پشته ی ِ کشتگان تکیه دادن تنها بخشی از جهاد ِ اسلامی ِ آنان بود . به موازاتش و البته در هنگامی که آب ها از آسیاب افتاده بود، یا بهتر بگویم خون ها از آسیاب افتاده بود ، ویرانی ِ دیگری نیز به بار آوردند . ویرانی ِ بزرگتری که اگرچه به چشم نیامد اما روان ِ ایرانی را تا امروز فلج کرد . بدین ترتیب که تازیان ِ مسلمان نمادهای ِ فرهنگ ِ ایران و حتا برخی واژه های ِ ایرانی را دگرگون کردند . آنچه را در گذشته پسندیده شمرده می شد ، زشت کردند تا ذهنیت ِ ایرانی را مسخ و از خود بیگانه کنند . آنان می دانستند که اگر نمادهای ِ این ملت ِ کهنسال را دگردیسه کنند رابطه اش با ایران ِ پیش از اسلام گسیخته خواهد شد و حال و روز ِ طفل ِ ابجد خوانی را پیدا خواهد کرد که محتاج ِ یک حرف و دو حرف ِ فاتحان خواهد ماند . ناگفته نماند که در این دگردیسی، تازیان ِ مسلمان تنها نبودند . ایرانیان ِ اسلام زده و تازی پرست هم به دستیاری شان آمده بودند.
اجازه بدهید در اینجا به آوردن ِ چهار نمونه بسنده کنم :
1 ـ پرستیدن : واژه ی ِ "پرستیدن" در ریشه ی ِ پهلوی ِ خود به معنای ِ " گرداگرد ِ چیزی گشتن و از آن مراقبت و نگهداری کردن " است ، در حالی که تازیان ِ مسلمان در سده های ِ بعد واژه ی ِ پرستیدن را به معنای ِ بندگی ، عبادت و نیایش دگرگونه کردند . رگه هایی از آن معنای ِ باستانی را امروز ما در دو واژه ی ِ " پرستار " و " سر پرست " می یابیم . پرستار کسی را می گویند که گرداگرد ِ بیمار می گردد و مراقب ِ حال ِ اوست . آیا پرستار ، بیمارش را بندگی می کند ؟! آیا به آستان ِ او سر می گذارد و عبادتش می کند ؟! ... "سرپرست " نیز کسی است که به زیر دستانش سرکشی می کند و مراقب ِ کار ِ آن هاست . آیا سرپرست زیردستانش را نیایش می کند ؟!
راست این است که زرتشتیان آتش را نمادی اهورایی می دانستند و به ویژه مغان در پرستاری اش می کوشیدند . نگهبانی می کردند که آتش فروزان بماند و خاموش نشود و بر این پایه خود را " آتش پرست " می خواندند . مسلمانان هم که بر پایه ی ِ جهان بینی شان مردمان را به دو گروه ِ مسلم و کافر، بخش می کردند و از این تقسیم بندی منفعت ها می بردند ، "پرستیدن" را به معنای ِ " بندگی " مسخ کردند تا بر زرتشتیان تهمت ِ کافری ببندند و ایشان را خوارمایه کنند. دستاویزی به دست آورند تا آنان را بکشند و چپاول کنند . و مهم تر آن که پیوند ِ ایرانی ِ فردا را با گذشته ی ِ خود بریده سازند .
2 ـ سگ : در فرهنگ ِ ایرانی سگ و خروس یاوران ِ سروش شناخته شده اند . این دو جانور ، در زندگی ِ انسان ها برای ِ خدمتگزاری به کار گرفته می شدند و هر دو سودمند می بودند . سگ پاسبان ِ شب بود و انسان را از شبیخون ِ ددان نجات می داد . خروس هم ( که در زبان ِ پهلوی به معنای ِ جانوری ست که از پیش سپیده دم را می بیند ) آدمی را از به سر رسیدن ِ شب و فرا رسیدن ِ روز آگاه می کرد .
پس از اسلام سگ نجس اعلام و زشت و پست انگاشته شد .
3 ـ جغد : پیش از هجوم ِ اسلام به ایران ، جغد نماد ِ خجستگی و مرغ ِ اندیشه ی ِ نیک بوده است . روشن نیست ـ والبته اکنون روشن است ـ که چرا پس از اسلام این پرنده، خجستگی و نیکی را وانهاد و به نماد ِ ویرانگری ، شومی ، اندوه و بدشگونی دگرگون شد . سراسر ِ ادبیات ِ فارسی ـ با همه ارجمندی اش ـ آکنده است از ابیاتی که جغد یا همان مرغ ِ اندیشه ی ِ نیک را پرنده ی ِ شوم ِ ویرانه ها معرفی می کند .
ماری تو که هرکه را ببینی بزنی
یا بوم که هرکجا نشینی بکــَنی
* *
نفرین به جغد ِ جنگ و مرغوای ِ او
که تا ابد بریده باد نای ِ او
* *
از نوحه ی ِ جغد الحق ، ماییم به درد ِ سر
از دیده گلابی کن ، درد ِ سر ِ ما بنشان
* *
بلبلا مژده ی ِ بهار بیار
خبر ِ بد به بوم بازگذار
و ...
4 ـ نیرنگ : پیش از اسلام به مجموعه ی ِ آداب ِ آیین ِ زرتشتی " نیرنگ " گفته می شد . همچنین به طرحی که نقاشان و معماران بر زمین یا بر صفحه ی ِ کاغذ می کشیدند نیز نیرنگ می گفتند . اما از آنجا که هرآنچه ایرانی ِ تمدن ساز داشت باید زشت و پلشت می گردید پس از غلبه ی ِ اسلام نیرنگ را به معنای ِ حیله و فریب دگردیس کردند تا همچنان در خوارداشت ِ ایرانیان کوشیده باشند .
گاه فکر می کنم آنقدر از فرهنگ ِ ایرانی دور افتاده ام که اگر یکی از نیاکانم که بر فرض در دوره ی ِ ساسانی زندگی می کرده سر از گور بر آورد مرا به عنوان ِ ادامه ی ِ نسل ِ خود به جا نخواهد آورد . گویی کسی را می بیند از تباری دیگر که باید از شرش به مامنی پناه برد !
سرانگشت
اجازه بدهید در اینجا به آوردن ِ چهار نمونه بسنده کنم :
1 ـ پرستیدن : واژه ی ِ "پرستیدن" در ریشه ی ِ پهلوی ِ خود به معنای ِ " گرداگرد ِ چیزی گشتن و از آن مراقبت و نگهداری کردن " است ، در حالی که تازیان ِ مسلمان در سده های ِ بعد واژه ی ِ پرستیدن را به معنای ِ بندگی ، عبادت و نیایش دگرگونه کردند . رگه هایی از آن معنای ِ باستانی را امروز ما در دو واژه ی ِ " پرستار " و " سر پرست " می یابیم . پرستار کسی را می گویند که گرداگرد ِ بیمار می گردد و مراقب ِ حال ِ اوست . آیا پرستار ، بیمارش را بندگی می کند ؟! آیا به آستان ِ او سر می گذارد و عبادتش می کند ؟! ... "سرپرست " نیز کسی است که به زیر دستانش سرکشی می کند و مراقب ِ کار ِ آن هاست . آیا سرپرست زیردستانش را نیایش می کند ؟!
راست این است که زرتشتیان آتش را نمادی اهورایی می دانستند و به ویژه مغان در پرستاری اش می کوشیدند . نگهبانی می کردند که آتش فروزان بماند و خاموش نشود و بر این پایه خود را " آتش پرست " می خواندند . مسلمانان هم که بر پایه ی ِ جهان بینی شان مردمان را به دو گروه ِ مسلم و کافر، بخش می کردند و از این تقسیم بندی منفعت ها می بردند ، "پرستیدن" را به معنای ِ " بندگی " مسخ کردند تا بر زرتشتیان تهمت ِ کافری ببندند و ایشان را خوارمایه کنند. دستاویزی به دست آورند تا آنان را بکشند و چپاول کنند . و مهم تر آن که پیوند ِ ایرانی ِ فردا را با گذشته ی ِ خود بریده سازند .
2 ـ سگ : در فرهنگ ِ ایرانی سگ و خروس یاوران ِ سروش شناخته شده اند . این دو جانور ، در زندگی ِ انسان ها برای ِ خدمتگزاری به کار گرفته می شدند و هر دو سودمند می بودند . سگ پاسبان ِ شب بود و انسان را از شبیخون ِ ددان نجات می داد . خروس هم ( که در زبان ِ پهلوی به معنای ِ جانوری ست که از پیش سپیده دم را می بیند ) آدمی را از به سر رسیدن ِ شب و فرا رسیدن ِ روز آگاه می کرد .
پس از اسلام سگ نجس اعلام و زشت و پست انگاشته شد .
3 ـ جغد : پیش از هجوم ِ اسلام به ایران ، جغد نماد ِ خجستگی و مرغ ِ اندیشه ی ِ نیک بوده است . روشن نیست ـ والبته اکنون روشن است ـ که چرا پس از اسلام این پرنده، خجستگی و نیکی را وانهاد و به نماد ِ ویرانگری ، شومی ، اندوه و بدشگونی دگرگون شد . سراسر ِ ادبیات ِ فارسی ـ با همه ارجمندی اش ـ آکنده است از ابیاتی که جغد یا همان مرغ ِ اندیشه ی ِ نیک را پرنده ی ِ شوم ِ ویرانه ها معرفی می کند .
ماری تو که هرکه را ببینی بزنی
یا بوم که هرکجا نشینی بکــَنی
* *
نفرین به جغد ِ جنگ و مرغوای ِ او
که تا ابد بریده باد نای ِ او
* *
از نوحه ی ِ جغد الحق ، ماییم به درد ِ سر
از دیده گلابی کن ، درد ِ سر ِ ما بنشان
* *
بلبلا مژده ی ِ بهار بیار
خبر ِ بد به بوم بازگذار
و ...
4 ـ نیرنگ : پیش از اسلام به مجموعه ی ِ آداب ِ آیین ِ زرتشتی " نیرنگ " گفته می شد . همچنین به طرحی که نقاشان و معماران بر زمین یا بر صفحه ی ِ کاغذ می کشیدند نیز نیرنگ می گفتند . اما از آنجا که هرآنچه ایرانی ِ تمدن ساز داشت باید زشت و پلشت می گردید پس از غلبه ی ِ اسلام نیرنگ را به معنای ِ حیله و فریب دگردیس کردند تا همچنان در خوارداشت ِ ایرانیان کوشیده باشند .
گاه فکر می کنم آنقدر از فرهنگ ِ ایرانی دور افتاده ام که اگر یکی از نیاکانم که بر فرض در دوره ی ِ ساسانی زندگی می کرده سر از گور بر آورد مرا به عنوان ِ ادامه ی ِ نسل ِ خود به جا نخواهد آورد . گویی کسی را می بیند از تباری دیگر که باید از شرش به مامنی پناه برد !
سرانگشت
جونم برات بگه همین الانه رفتم یه کمی ریخت نحس
پاسخحذفانترکیبت رو نیگا کردم اومدم برات بنویسم چی دیدم ؟
اولا اون کلاه احمقانه را که همه کچل هائی که نمیخواهند
مردم بفهمند کچل هستند در امریکابر سر های خرشان
میگذارند را بردار بنداز تو مستراح
کچلی که کچل باش اساسا کچلیت کلی به مردان خوش تیپی
میدهد و همه دختران جوان از کونشان قلپ قلپ میخورند
این از اولا و کلاه بدترکیب مخفی کاری کچلی !!!!!!!!!
ولی اما قیافه ات اگرچه خیلی انترکیبی است ولی زیاد خباثت
در آن نیست
اون عکسی که پشت جیپ خاک بر سریت نشسته ای هم
خدمتت عرض کنم کمی مظلوم مع الصورت هستی خاک بر سر
ولی اما وای از این دماغ ...دماغ نگوی بلا بگوی !!!!!!
که البته میگویند تمامی عزت مرد به دماغش است در فین فین بازی
به ولای هرکول !!!!!!!!!!
ولی اما این ماشین بازی کردن تو یه کمی برای نره خریت عجیب
نیست ؟
البته دیدن هر سانحه روانی در ایران ابدا غیر عادی نیست یعنی اگر
به خانه سیمین بهبهانی تشلیف بردید و او را در حال عروسک بازی
مشاهده کردید ابدا و اصلا به روی خود نیاورید و شماها هم مشغول
شوید بیچاره خجالت نکشد
ولی خودمانیم باشو جان عجب تله ای تو خودت را انداخته بودی
به جان نانا مسلمان گیر کند کافر حتی نشنود
وضعیتت عینهون شاهین دوست من بود به جان خودم
دختره عینهون همین خانم بود و بود و بود و بود که واویلا
میگما خجالت نکشی ها
بیا بنویس نانا تو از چی سخن میگوئي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟کیل بیل فرمانده
جنده كپك زده نمي خواي گورتو فعلني گم بنمايي؟................ آنتي كيل بيل فرمانده
پاسخحذفنازلی خانم فکر کنم الانه توی وبلاگستان تو و مهدی جامی
پاسخحذفو شهزاده سمرقندی و یلداهه کسانی هستند که میتونند
این پیام بالا را نوشته باشند
از مهدی جامی و شهزاده سمرقندی بعید است پس میماند
تو و یلداهه
با یلداهه کاری ندارم
ولی کار تو تموم شد از لحظه ای که فوکوس کردم رویت
برو یه طشت آب یخ درست کن توش یخ فراوون هم بریزبعد
کون بوگندوتو بذار توش تا دو سه ماهی
تا این آتیشی که به کونت زدم کمی فروکش کنه
و بعد قرصای دیازپام و ال اس دی و اون چیزهائی را هم که
میخوری و میکشی همه رو بخور شاید تازه بفهمی چه شکلی
از ریشه خورده ای ضربه را
خودتو زرنگ میدونستی نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ها ها ها ها ها ....کیل بیل فرمانده
بسیار خوب مهناز نازلی نازنین برمکی خانم
پاسخحذفخوب شد اومدی اینجا این نشانه الاغیت خودت را که فحش
به من بود را دادی و رفتی
به من این امکان را دادی که برایت چیزهائی را بنویسم
ببین تمامی این مدت با حقه بازی سعی کردی که به باشو
صدمه بزنی
زیرا در تو چیزی را من خرد کرده و جلوی همه به زمین ریختم
چرا باید اساسا تو انتقام مرا از باشو بگیری ؟
گناه باشو از نظر تو سکوتش در برابر من بود مگر نه ؟
و فحش و توهین ندادن به من
خوب چرا باید به خاطر دل تو به من فحش میداد مگر تو ملکه
سبا بودی ؟
ممکنه باشو جانم... الان داغ باشه و نفهمه ولی قطعا پنج سال
بعد که به تو و این روزها فکر کرد متوجه خواهد شد که نانا زولا
چه خطر بزرگی را ... که نزدیکی با تو است از سرش کنار زد
درست وقتی که تو فکر میکردی
خوب الاغی گیر آورده ام
مگه نه ؟
چشمانش را به تو باز کردم
تا گول نخورد
اگرچه تا دندان او را اغفال کرده بودی و کثافت کاری های درون خود
را پنهان
ولی بالاخره الانه او نجات یافته
فرقی هم نمیکنه هر فحشی که میخواهی به من بده
میدانم که باشو هرگز هرگز هرگز این لطفی را که من در حقش کردم
فراموش نخواهد کرد
و قطعا میدانم که با این تجربه تو
زنی خوب خواهد یافت که درکش کند و ارزش کارها و محبت هایش را
بداند والسلام
این توئي که طعمه را از دهانت بیرون کشیدم حتی اگر خودت فکر کنی
که تو طعمه برای مردان هستی
تو هم تا روزی که زنده ای نانا زولا را فراموش نخواهی کرد
یه نمونه از زنهای مثل تو میگم و دفتر را میبندم :
یه مهندس عالی سد سازی در محله ما بود که زنی خوشگل و جوان
داشت بیچاره برای سد سازی که میرفت
این خانم دوشیزه بانوی شوهر دار با هر مردی در محله بعله
مهندس بدبخت هم که همیشه در مسافرت بود بی خبر
روزی که از سفر اومده بود این جنده خانم شوهر دار از یک بنگاه اتومبیلی
که خیلی زشت و بد قواره بوده و به او متلک گفته بوده پهلوی شوهرش
شکایت کرد
و مهندس بدبخت بی خبر پاشد رفت دم مغازه بنگاه اتومبیلی و گفت که
مرتیکه بی شرف چرا به زن من متلک گفته ای ؟
بنگاهی هم رفت از ته مغازه با یک چماق گنده برگشت و در حضور همه
دکون دارها و مردم محله گفت :
- جاکش .....همه محله دارند زنتو میکنند اونوخ اومدی میگی من چرا
بهش متلک گفتم و چماق را به شدتی بر سر مهندس کوبید که قاچ
خورد سرش
و این ضربه فکر کنم عقل را در سر مهندس به جای خود بازگردانید
گفت مگه زن من به همه محله میده ؟
همه گفتند بلی
گفت اگه اینه خیلی باید ببخشید رفت سرش را پانسمان کرد و زنک را
طلاق داد
البته بعدا خانم مهندس جنده خیابانی شد
منظورم اینه که منم یه ضربه چماق با ریدن به تو به سر باشو زدم که
عقلش بیاد سرجاش
قبل از این که ضربه واقعی را یکی از این مردهائی که بهشون میگی
آقاهه !!!!!!تو سرش بزنند
آخه میدونی نازلی خانم من خیلی چیزها توی زندگیم د یدم
خیلی از روابط انسانی را فوت و آبم
روانشناسی هم یه کمی میدونم پس واویلا به حال مادرقحبه ها
که یکیشون هم توئي کاپیچی
این دفه دیگه گولت را نمیخورم چون نائی جون باشو جونم هستم
تا جون از کونت در بیاد .......................کیل بیل فرمانده
راستی مهناز نازلی نازنین برمکی !!!! یادم رفت این را بنویسم
پاسخحذفمن همیشه اشتباه کسی را که اشتباه میکنه
بهش میگم یادم رفت مال ترا این بار
اشتباه تو این بود که نباید هنگامی که من به باشو
بند کرده بودم و توهین بهش میکردم
فکر زدن ضربه به او را همزمان میکردی!!!!!!
تو با پریدن روی موج درگیری من با باشو و خودت را به
شراگیم چسبانیدن و سعی در ایجاد تفرقه بین باشو و
شراگیم کردن
دست خود را باز کردی برای من و برایم روشن شد که این
باشوی بدبخت هرگز کار ناشایستی نسبت به من نکرده
به همین دلیل شیفتم رفت روی تو
و این بار کاملا به بازی های تو آگاهم و کارت را تمام میکنم
هر روز برایت مشتی عکس از خودت و کارهایت میگذارم که
بالاخره بری بیمارستان روانی خودتو بستری کنی
جائی که حقیقتا بهش تعلق داری بدبخت الاغ ...کیل بیل فرمانده